روزهای بحرانی ...

ساخت وبلاگ

 دو روزه که از حادثه تلخ زلزله میگذره ...این روزها روزهای غم انگیزیه که تا سالیان سال در حافظه تک تک هم استانی ها و خصوصا شهرستانهای زلزله زده باقی خواهد ماند...
...اصولا روزهای بحرانی به صورت نا خودگاه در حافظه ثبت و ضبط میشه و کم نبود روزهای بحرانی زمان کودکی من که مصادف شد با انقلاب و متعاقب اون جنگ...و چه روزهای ملتهب و سختی رو گذراندیم...
...این روزها که همه در صدد کمک رسانی به آوارگان و زلزله زده ها هستن منو یاد یکی از روزهای تابستان سال 59 می اندازه... روزی که یه ماشین با چند تا جوان توی کوچه آمده بودن و مردم محل دور اونها جمع شده بودن...صحبت از جنگ بود و درگیری در نواحی مرزی ...هنوز جنگ به صورت رسمی در جبهه ها شروع نشده بود...دقیق یادم نمونده..ولی درخواست کمک داشتن ..یادمه یکی از اون اقلام ضروری یخ بود!!...میگفتن رزمنده ها نیاز ضروری به یخ دارن! یادمه مردم قالبهای یخ توی یخچال رو برای اونها می آوردن .. در اولین قدم رفتم سراغ یخچال کوچک خودمون که یه یخدان کوچک داشت! و مادرم معمولا یکی دو کاسه آب برای یخ زدن توش می گذاشت ..اما این خیلی کم بود با چند تا از دوستهام  تصمیم گرفتیم بریم توی کوچه های اطراف و  یخ جمع کنیم ... پس از این تصمیم پخش شدیم و درب همه خونه ها رفتیم و ازشون یخ می گرفتیم. مردم هم واقعا کمک میکردن...یادمه موقع تحویل یخ های جمع آوری شده و تحویل اون  احساس میکردم یک ناجی و قهرمان هستم! حتی با وجود اینکه توی اون گرمای طاقت فرسا بینیم خونربزی پیدا کرده بود اما با یه مشت پنبه توی دماغم  هر خونه ای میرفتم...کوچه سعدی ،کتابی،کشاورز و حتی کوچه یخچال که یه کوچه باریک بود و من اکراه داشتم برم توی اون کوچه!...خلاصه اون روزم گذشت و به جمع خاطره ها پیوست...اون روزها اصلا فکر نمیکردیم که این آغاز ماجراست و جنگی بزرگ و همه جانبه در راهه!..

قاصدی از گذشته...
ما را در سایت قاصدی از گذشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koodaki-man بازدید : 98 تاريخ : يکشنبه 28 آبان 1396 ساعت: 5:02