سفید و بلند بالا..

ساخت وبلاگ


...دائی علی با چنان هیجان و مهارتی با سطل از محتویات چاه فاضلاب خانه کوکب خارج میکرد و می برد اون سمت محل و در جوب اصلی خالی میکرد که آدم باورش نمیشد ابن همون دائی علی سابقه که از انحام کوچکارین کارها ابا داشت و‌حاضر نمیشد برای مادرش تا سرکوچه بره و چندتا نان بخره...
....اوایل که به آبادانی مسکن آمده بودیم ..محله سیستم فاضلاب نداشت..برای دفع فاضلاب چاه حفر کرده بودیم آب هم از چاه دیگه ای تامین میشد ...به دلیل نزدبکی چاههای فاضلاب و آب خیلی زود متوجه شیوع ببماری شدیم...خوشبختانه دولت با کمک خیرین چند سال بعد سیستم آب آشامیدنی بهداشتی را راه انداخت و فقط چاههای فاضلاب باقی ماند که چندین سال باعث زحمت بود و چند وقت یه بار پر میشد و باید ماشین حمل فاضلاب میامد و اونو تخلیه میکرد...
...اما اون روز چرا دائی علی در نقش ماشین تخلیه فاضلاب ایفای نقش میکرد ؟...
...راز ابن تحول عجیب در وجود دختر زیبای کوکب خانم بود...که دل دائی علی را برده بود...و دائی علی را مسحور خودش کرده بود...مژگان دختر بلند بالای سفید روی کوکب خانم را گاهی میدیدم...از من بزرگتر بود.. زمانی که من اول دبیرستان بودم اون دیپلمه بود و دائی علی عاشق و دلباخته ابن دختر شده بود ..اون روز فاضلابشون بالا زده بود و ماشین تخلیه فاضلاب نیامده بود و دائی علی عاشق برای تسکین شرایط روحی اون پروانه زیبا قهرمانانه دهانه چاه را باز کرده بود تا مقداری از محتویات داخل چاه را که قسمتیش از وجود مژگان خانم خارج شده بود و با اون بوی وحشتناک برای دائی علی شاید حکم توتیا را داشت را تخلیه کنه تا کمی از مشکلات خانه محبوب کم بشه...اون موقع معنی عشق را می فهمیدم و بر خلاف همه که دائی را مسخره میکردن کاملا درکش میکردم.....
....بعدها دائی به سربازی رفت و بعد از برگشتن متوجه شد معشوق بی وفایی کرده و با کسی ازدواج کرده...ضربه سختی خورد ...آنفدر که هیچوقت به حالت طبیعی بر نکشت... قاصدی از گذشته...

ما را در سایت قاصدی از گذشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koodaki-man بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 12:05