طاق بستان و تونلهای آب...

ساخت وبلاگ

...یکی از تفریحگاههای قدیمی و همیشگی کرمانشاهی ها منطقه طاق بستانه که در شمالی ترین نقطه شهر کرمانشاه قرار داره و از اون قدیم قدیما تابحال مردم کرمانشاه برای تنوع و تفریح روزهای تعطیل و ساعات فراغتشون رو اونجا میگذرونن!...اما وضعیت فعلی طاقبستان با زمان کودکی من بسیار متفاوته!..قدیما مثل حالا طاقبستان و دریاچه اش اسیر حصار ها و نرده های میراث فرهنگی و رستورانهای کوچک و بزرگ نبود! ...اونموقع ها اینقدر قهوه خانه و قلیان و دود وجود نداشت! نه اینکه اصلا نبود ها... در حد متعارف خودش قرار داشت!...تراوت و تازگی طاق بستان در اون ایام خوب و قشنگ دل هر بیننده ای رو اسیر خودش میکرد!.. الان آنقدر مغازه و دست فروش و رستوران اونجا باز شده که اصلا درخت و آب و طبیعت طاقبستان به چشم نمیاد!...یادمه قدیما ما وقتی به طاقبستان میرفتیم گاهی چند شب اونجا اطراق میکردیم...خبدیگه وسیله رفت و آمد به راحتی امروز نبود ..از طرفی انرژی مردم خیلی بیشتر از حالا بود و مشغلات خیلی کمتر!...خلاصه گاهی چند خانواده از فامیل باهم اونجا میرفتیم و ایام خوشی رو میگذروندیم!...عکسی که در صفحه نخست وبلاگم قرار داره از همین روزهای تفریح در طاقبستانه البته به خاطر اینکه مادر  که در کنار پدرم عکس گرفته بود حجاب مناسبی نداشت عکس توسط پدرم سانسور شد و همین قطعه باقی ماند. در اون عکس من در آغوش پدرم بودم و مادر و مادربزرگ و خواهرشم کنار ما بودن... خیلی قدیمترها با اتوبوس میرفتیم اما این اواخر که بابام یه پیکان مدل 1350خریده بود اوم مرکبمون بود ..یامه چند با که فامیلها همراهمون بودن من و خواهر کوچیکترم مجبور شدیم بریم توی صندوق عقب اونم دربسته البته خودمونم همچین بدمون نمیومد گه هیجانشو تجربه کنیم...وای چقدر هیجانگیز بود وقتی از سرپایینی کوچه کتابی به سمت خیابون سرازیر میشدیم...هییی.... چقدر دوران کودکی شادیهامون عمیق بود..
...اون موقع ها خانواده ما کمتر سمت پارکها میرفتیم و بیشتر تمایل داشتیم اطراف دریاچه باشیم این اواخر یادمه اوننزدیکی ها پدرم هم مشغول شستن ماشینش می شد..حتی گاهی فرش ها رو هم برای شستن میبردیم اونجا ... یادمه پایین دریاجه طاقبستان دو تا تونل کوچک وجود داشت که قسمتی از آب دریاچه از زیر جاده عبوری کنار دریاچه و از طریق این دوتا تونل خارج می شد و در ادامه به رودخانه کوچکی که از منشاء اصلی چشمه طاقبستان و خروجی اصلی ایجاد شده بود می پیوست و کنار این رودخانه پر از درخت چنار بود ..جایی که توصیف میکنم الان رستوران های مختلف و هتل جمشید قرار داره و دیگه خبری از اون  درختها نیست...در اون ایام خوش کودکی و در خنکای سایه درختها بساط کباب گوسفندی برپا بود و بعدش استراحت در زیر سایه درختان چنار لذتی در من ایجاد میکرد که توصیف ناپذیره رقص نور و سایه ها هنوزم در قاب ذهنم باقیه  ...و اما نزدیک ظهر که می شد یکی از تفریحات لذتبخش ما بالا زدن پاچه شلوار مون و گذاشتن پا در میان خنکای آب خروجی از تونل ها بود..آب دریاچه بسیار سرد بود و در اون گرمای تابستان بسیار دلچسب!....من و خواهرام گاهی دل رو به دریا میزدیم و وارد تونلها میشدیم!...تونلها برای کودکی مثل من بسیار دهشتناک بود... اوایل جرأت نمیکردم واردشون بشم مثل همیشه داستان جن و غول و اینکه لونه شون اونجاست در ذهنم پرورش میدادم..اما صدای آب و خنکی داخلش و لذت هیجان و کنجکاوی کودکانه باعث می شد به ترسم غلبه کنم و گاهی  تا ته تونل برم!...در این میان چه خیالبافی ها که نمیکردیم و چشم از آب زلالی که از کنار ساق پام میگذشت بر نمیداشتم...ریشه قرمز رنگ درختان چنار که قطعاً  درخت پیر و کهنسال طاقبستان هم جزءشون بود داخل تونل نیمه تاریک و از دیواره ها و زیر آب کف تونل به چشم میامد و آدمو یاد کرم و مار می انداخت و ترس و دلهره رو بیشتر میکرد حتی گاهی داخل آب پاهامو قلقلک میداد و باعث می شد اوهام و خیالات در ذهنم بیشتر بشه!..سالهاست که از اون روزها میگذره اما لحظات حضور در اون تونلهای خنک و هیجان انگیز هیچوقت از خاطرم نمیره!....یادش بخیر

قاصدی از گذشته...
ما را در سایت قاصدی از گذشته دنبال می کنید

برچسب : تونلهای, نویسنده : koodaki-man بازدید : 131 تاريخ : يکشنبه 28 آبان 1396 ساعت: 5:02